مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
تو کـیـستی که حُرمت اسلام بند توست معصوم، مستِ وصف مقام بلند توست بـدو تـولـدت چـه شـد ای مـاه هـل اتـی بـوسـه به روی مـاه تو زد شـاه لافـتـی تو کیستی که معرفتت عین واجب است دستت به دست فاطمه روز محاسبه است ای عبد صالحی که شدی منتهای عرش رفعت گرفت ذکر تو در ماورای عرش در دل به جز «علی» به کسی جا ندادهای نـزد «اَحَـد» به گـفـتن «دو» پـا نـدادهای مـمـسـوس ذات بیبـدل پـنـج تـن شـدی هر لحظه جان فدای حسین و حسن شدی روز جـمـل کـنـار حـسـن تـا قـدم زدی آرایـش ســپــاه جــمــل را بــهـــم زدی یک عـمـر میشـود شهـدا در تـحـیـرند بر جایگاه اُخـروی ات غبطه میخورند مــاه بـلـنـد نـیـمـه شـب ایـن قـبــیـلـهای فخـرت همین بس است، کفیل عقـیلهای تسلـیم محـض بودی و حـرفی نـداشـتی حرف حسین را روی چـشمت گذاشتی ای قـلـۀ کـرامـتِ بـی وصـف و دامـنـه هسـتـند ریـزهخـوار عـطـایـت، ارامـنه بـیگـوهــر ولایت تـو مـیشـوم ذلـیــل بـاب الـحــوائـجِ هـمـۀ خـلـق، الـدخـیـل عــقـدهگـشـای هـر گــرهِ کــارهـای مـا ای آخــریـن امــیــد گـرفــتـارهـای مــا صحنت همیشه ملجأ و کهف امان ماست نامـت تسلـی دل صاحـب زمـان ماست هر وصفـی از وفـا و مرامت شـنـیدهام در تـکّـه پـارههـای امـان نـامـه دیــدهام معـصومها به پای غـمت گریه میکنند بر چـوب سـالـم عـلـمت گـریه میکـنند بین فـرات رفـتی و لبهات تـشـنه ماند جسمت میان لشکری از تیر و دشنه ماند بر چـشمهای ناز تو چشم حسود خورد در علقمه به چهرۀ ماهت، عمود خورد شـرمنـدگی، تـمـام وجـود تو را گـرفت وقتی که تیر حرمله، در مشک جا گرفت پای حسین مانـدی و نـقـش زمین شدی یک عمر فخـر مـادرت اُمُّ البنـین شدی |